تنظیم گری چیست؟
تنظیم گری چیست؟
ما چه چیز متفاوتی به شما عرضه خواهیم کرد؟
در ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که نمیتوان معنای تنظیم گری را به یک یا چند اصطلاح تقلیل داد و البته که این مهم تنها محدود به خود تنظیم گری نیست؛ در سایر حوزههای نوین در علوم انسانی و اجتماعی نیز با چنین مسئلهای مواجه هستیم و بیشتر به ماهیت بینارشتهای این حوزههای جدید بازمیگردد.
به طور مثال در حوزه ادبیات سیاستگذاری عمومی، تنظیم گری بیشتر متناظر به مکانیسم و سازوکار دارای پشتوانه و ضمانت اجرا برای تطبیق با اهداف و رویههای از پیش تعیین شده است. در این معنا، مدتهاست که مطالعه مقررهگذاری و تنظیم گری در ایالات متحده مترادف با مطالعه سازمانهای مستقل مجری آن دسته از مقررات بودهاند. اما زمانی که همین مفهوم را در حوزه ادبیات اقتصاد سیاسی در نظر میگیریم با معنی و مترادف متفاوتی مواجه خواهیم شد. در اقتصاد سیاسی به تلاش دولت برای هدایت اقتصاد، تنظیم گری میگوییم که به نوبه خود در دو معنای محدود و کلیتر به کار میرود. در معنای محدود و بخصوصتر به عنوان تحمیل کنترلهای اقتصادی بر رفتار تجارت خصوصی تعریف میشود و در معنای کلیتر، در برگیرندهی سایر ابزارهای دولتی مانند مالیات یا الزامات شفافسازی خواهد بود اما این دو معنا دارای یک فصل مشترک هستند؛ و آن هم اینکه صرف نظر از گستردهی مقررهگذاری دولتی، تلاشی برای ورود و مداخله در فعالیتهای خصوصی هستند.
تعریف سوم از تنظیم گری، فراتر از حوزه نفوذ دولت است و بر تمام ابزارهای کنترل اجتماعی اعم از عامدانه یا غیرعامدانه تمرکز دارد. این درک معمولاً در انسانشناسی، مطالعات اجتماعی-حقوقی و روابط بینالملل به کار میرود زیرا مکانیسمهایی مانند توافقنامههای داوطلبانه یا هنجارهایی را در برمیگیرد که کنترل اجتماعی را خارج از رویهها و نهادهای یک دولت مستقل اعمال کرده و لزوماً به عنوان یک اقدام عامدانه برای هدایت یک کنش خاص نیست.
اما پرسش اساسی اینجاست که آیا واقعا تنظیم گری نیاز است؟
برای پاسخ به این پرسش شاید مراجعه به یک بررسی موردی راهگشا افتد.
در سال 2013 که اوج فعالیت شبکهی اجتماعی مایاسپیس (My Space) بود به عنوان یکی از اولین شبکههای اجتماعی فراگیر (پیش از ظهور فیسبوک) همچنان ابعاد پنهان این پلتفرمهای بیسابقه برای سیاستگذاران مشخص نبوده و اثرات خارجی آنها چندان قابل درک به نظر نمیآمد. اما وقوع یک حادثه تا حد زیادی سیاستگذاران را برای ورود به تنظیم گری این پلتفرمها مجاب کرد.
داستان از یک دبیرستان در ایالات متحده آمریکا و نزاع بین دو دختر نوجوان آغاز شد. مگان مایر با یکی از همکلاسیهای خود دچار نزاعی مانند دیگر نوجوانها و اقتضائات سن و سال آنها شد اما هزینهای که در نزاع پرداخت همه ایالات متحده آمریکا را شوکه کرد. کاخ سفید، کنگره، سنا، دادگاه عالی و… به این پرونده ورود کردند و نهایتا برای تنظیم گری پلتفرمهای چندجانبه (Multisided Platforms) پا در میدان گذاشتند.
داستان از این قرار بود که مگان پس از دعوا، رفتن به دفتر مدیر مدرسه و فراخوانده شدن والدین او و همکلاسی وی به زندگی عادی باز میگردد اما این پایان ماجرا نبود. پس از مدتی او با یک پسر نوجوان در مایاسپیس آشنا شده و به شدت به وی علاقمند میشود. اما آن پسر به مرور رفتارهای سمی را پیش گرفته و مگان را به صدمهزدن به خود ترغیب میکند و به مرور او را به سوی خودکشی سوق میدهد. نتیجتا مگان در سن 13 سالگی خودکشی کرده و متاسفانه فوت میکند. پس از ورود پلیس به پرونده و بررسی علت خودکشی وی با بررسی اکانت مایاسپیس مگان و پیدا شدن محتویات مکالمه او با پسر مذکور، پیدا کردن هویت و موقعیت زندگی آن فرد در دستور کار نهادهای اجرای قانون ایالات متحده قرار گرفته و نهایتا هویت واقعی او کشف میشود.
یک زن میانسال به نام لوری درو، پشت اکانت آن پسر بوده و مگان را ترغیب به خودکشی کرده بود. این زن کسی نبود جز مادرِ همان همکلاسی مگان که مدتها قبل نزاع و مجادله کرده بودند. نهادهای قضایی ایالات متحده دقیقا نمیدانستند با این مورد باید چه کنند چراکه اولین مورد در تاریخ بود و تقریبا هیچ قانونی در این حوزه وجود نداشت.
این یک نمونه از الزامات تنظیم گری برای دولتهاست اما تنظیم گری بد، عواقبی به مراتب بدتر از عدم تنظیم گری خواهد داشت، برای این مورد نیز به یک مثال دیگر خواهیم پرداخت.
رسوایی کمبریج آنالیتیکا (the cambridge analytica scandal) که در سال ۲۰۱۸ فاش شد، شامل دسترسی غیرمجاز و سوء استفاده از داده های شخصی میلیون ها کاربر فیسبوک بود. این حادثه نگرانیهای مربوط به حریم خصوصی و دستکاری احتمالی اطلاعات شخصی برای اهداف سیاسی را روشن کرد.
کمبریج آنالیتیکا یک شرکت مشاوره سیاسی بریتانیایی بود که تجزیه و تحلیل دادهها و خدمات ارتباط استراتژیک را ارائه میکرد. در سال ۲۰۱۳، این شرکت با محققی به نام الکساندر کوگان همکاری کرد که یک برنامه آزمون شخصیتی به نام «این زندگی دیجیتال شماست» را توسعه داد. این برنامه که در فیسبوک در دسترس بود، نه تنها دادههای کاربرانی را که در آزمون شرکت کرده بودند جمعآوری میکرد بلکه اطلاعاتی را از دوستان فیسبوک آنها بدون رضایت صریح آنها نیز جمع آوری مینمود. این روش به شرکت مذکور اجازه داد تا دادههای دهها میلیون کاربر فیسبوک را جمعآوری نماید.
دادههای جمعآوریشده توسط این برنامه شامل اطلاعات شخصی، لایکهای فیسبوک و سایر جزئیاتی بود که میتوان از آنها برای ایجاد پروفایلهای روانشناختی کاربران استفاده کرد. هدف این پروفایلها درک ترجیحات فردی، شخصیتها و رفتارهای بالقوه رای دادن بود. سپس این داده ها برای هدف قرار دادن تبلیغات سیاسی و پیامرسانی با هدف تأثیرگذاری بر رفتار رأی دهندگان مورد استفاده قرار گرفت.
این رسوایی در مارس ۲۰۱۸ زمانی آشکار شد که گزارشهای نیویورک تایمز، جمعآوری گسترده دادهها و سوء استفاده توسط کمبریج آنالیتیکا را افشا کردند. این افشاگریها خشم عمومی را برانگیخت و منجر به تحقیقات توسط دولت ها و نهادهای نظارتی در چندین کشور شد. فیس بوک به دلیل نقش خود در این رسوایی، به ویژه به دلیل شکست در محافظت از داده های کاربران و واکنش کندش به این موضوع، با انتقاداتی مواجه شد. فاش شد که فیسبوک از سال ۲۰۱۵ از جمعآوری دادهها اطلاع داشت اما اقدامات کافی برای رسیدگی به وضعیت یا اطلاع رسانی به کاربران آسیبدیده را انجام نداد.
دولتهای اروپایی و آمریکایی در تمامی این سالها دارای قوانین متعددی در زمینه حمایت از دادهها بودند اما آنچه که باعث شکست دولت در زمینه حفظ امنیت کاربران شد را میتوانیم به اختصار مورد اشاره قرار دهیم:
اجرای ناکافی: شکست نظارتی در این مورد نیز ناشی از فقدان مکانیسم های اجرایی موثر است. علیرغم آگاهی فیس بوک از جمع آوری داده ها از سال ۲۰۱۵، هیچ پیامد یا اقدام قابل توجهی برای جلوگیری از سوء استفاده از داده های کاربران انجام نشد تا اینکه این رسوایی توسط رسانه ها فاش شد. این امر ناتوانی نهادهای نظارتی در پاسخگویی به شرکت ها در قبال اقدامات خود را برجسته می کند.
مسائل سیستمی: رسوایی کمبریج آنالیتیکا مسائل سیستمی را زمینه نظارت و کنترلِ حفاظت از دادههای افراد آشکار کرد. عموما گفته میشود که ضعف در تنظیم گری این حوزه ناشی از اشراف کافی به اقتصاد دیجیتال و مسائل پیرامون پلتفرمهای چندجانبه بوده است.
پاسخ آهسته و عدم شفافیت: پاسخ از سوی فیسبوک و مقامات نظارتی به دلیل کندی و عدم شفافیت مورد انتقاد قرار گرفت. کاربران به اندازه کافی در مورد نقض دادهها یا تأثیر بالقوهی این رخداد بر حریم خصوصی آنها مطلع نشده بودند. این فقدان شفافیت، اعتماد به چارچوب نظارتی پیرامون حفاظت از دادهها را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
این تنها نمونههایی از لزوم تنظیم گری و عواقب تنظیم گری بد هستند.
ما در مرکز مطالعات توسعه و رقابت ضمن احترام به آزادی اقتصادی و تجارت آزاد، در زمینه تنظیم گری دارای تجربیات متعددی هستیم که از قضا طیف گستردهای از آنها نیز مربوط به حوزه اقتصاد دیجیتال و تنظیم گری حوزه پلتفرمهای ایران از جمله فینتکها، اینترنت فیبر، لندتکها و… هستند. مطالب دیگر را در یادداشت های بانا بخوانید.
1 دیدگاه
اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.
مطلب بسیار جالبی بود، ممنون